سلامی به خوشی های کودکانه

امروز 24 تیرماه 98 روز دوشنبه است. دیروز ولادت حضرت رضا (ع) بود.

دیشب خونه کمیل دعوت بودیم . به همراه بابا .

طاها جون خیلی پسر خوب و آرامی بودی بابایی. دوست داشتی با وسایل دکوری و پارچ شیشه ای بازی کنی . با اینکه روی عسلی مبلمان گذاشته بود ولی چون اجازه ندادم دست نزدی . یاد گرفتی وقتی چیزی نباید دست بزنی ، دست کوچکت را مشت می کنی و با انگشت اشاره ی باز شده دستت را تکان میدی و خودت را قانع می کنی که دست نزنی. البته این رفتار در خونه خودمون هم انجام میدی و به "قرآن" دست نمیزنی . فقط در کشو میز تلویزیون را باز می کنی و میگی "اکبر" و دستت را ت می دی و درش را می بندی.

طاها جان دیشب خیلی با عموها و عمه ها بازی می کردی. بغلت می کردند و به دنبال یکی می دویدند و تو از ته دل می خندیدی و ذوق می کردی. شب که می رفتیم خونه داخل ماشین خوابت برده بود.


خیلی دوستت داریم.


جمعه گذشته هم رفتیم پارک کودک.


هوا خیلی گرم بود از پارک رفتیم فالوده بستنی ، خیلی دوست داری.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها